شعر حضرت معصومـه (س) درون مـیان اشعار آیینی شاعران شیعه ایرانی جایگاهی ویژه دارد کـه سبب آن حضور مرقد مطهر این بانو درون ایران و شـهر مقدس قم است. شعر برای اسم معصومه درون مطلب حاضر زیباترین شعرهایی را کـه در سال های اخیر به منظور حضرت معصومـه سروده شده اند بخوانید.
ستاره | سرویس سرگرمـی - شاعران شیعی با روی سوی امام هشتم شیعیـان، شعر برای اسم معصومه بهترین اشعار خود را بـه حضرت معصومـه (س) تقدیم مـیکنند. شعر برای اسم معصومه شعرهایی کـه برای حضرت فاطمـه معصومـه (س) و در عرض ارادت بـه محضر ایشان سروده شدهاند، با دو مضمون امام رضا (ع) و همچنین امام زمان (عج) و مسجد جمکران درون ارتباط هستند. قرار داشتن حرم مطهر حضرت معصومـه درون شـهر مقدس قم بـه اشعاری کـه در رثای این بانو سروده مـیشوند، شور و حال خاصی بخشیده است. ده شعر از زیباترین اشعار با مضمون حضرت معصومـه (س) درون این مطلب گردآوری شدهاند.
حرم امن تو کافی هست هراسان شده رامثل شـه راه بده آهوی گریـان شده را
دل سپردیم بـه آن معجزه چشمانتتا کـه آباد کنی خانـه ویران شده را
مـهر تو باعث خاموشی آتشدان استخارج از دست خلیل است، گلستان شده را
گندم ری بـه تنور کرمت پخته شوداز تو داریم بعد این مزرعه نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر استاز طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را
به درون خانـه تو بسته و وابسته شدیمچه نیـازی هست به جنت سگ دربان شده را
گر قرار هست جبینش بـه قدومت نرسدکافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محله خبر لطف تو بهتر پیچیدپخش د اگر قصه مـهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی، امادستگیری نکنی دست بـه دامان شده را
پنجره ساختهای دور ضریح کرمتتا ببندند بـه آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را مـیبینیمگذری نیست بـه معراج تو حیران شده را
جلوهای کردی و زهرای پر از جذبه توتا قم آورد دل شاه خراسان شده را
علی اکبر لطیفیـان
❆❆❆❆❆❆❆
2
«موسی» کـه دید حال و هوایت، دادت بـه دستهای «رضا»یتاشکی نشست گوشـه چشمش، که تا «فاطمـه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوریبین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر به منظور تو آسان، شب از قبیله تو هراسانشد قبله دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت
من تشنـهای رسیده بـه دریـا، با آرزوی دیدن «زهرا»دربان! بگو ملیکه قم را: شعر برای اسم معصومه از راه آمدهست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارددل را بـه دست تو بسپارد، که تا پر دهی بـه سمت خدایت
لبخند شـهر تو نمکین است، قم قلب مـهربان زمـین استما هر چه داشتیم همـین است: جانهای ما، «کریمـه»! فدایت
ای یگانـه مادر! ای جویباری از دل کوثر!مثل «علی» نیـامده دیگر، کو همسری بـه شأن سرایت؟
مـیبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمتاز «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، بـه دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شـهر و هیـاهواذن زیـارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
قاسم صرافان
❆❆❆❆❆❆❆3
همسایـه سایـهات بـه سرم مستدام بادلطفت همـیشـه زخم مرا التیـام داد
وقتی انیس لحظه تنـهاییام توئیتنـها دلیل اینکه من اینجاییام توئی
هر شب دلم قدم بـه قدم مـیکشد مرابیاختیـار سمت حرم مـیکشد مرا
با شور شـهر فاصله دارم کنار تواحساس وصل مـیکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی بـه دلم دست مـیدهددر هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمعروشن کننندهاجر و مریم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببراز آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، زدن چیز دیگریستخونینتر هست ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربیت شدیمداریم افتخار کـه همشـهریات شدیم
ما با تو درون پناه تو آرام مـیشویموقتی کـه با ملائکه همگام مـیشویم
بانو! تمام کشور ما خاک زیر پاتمردان شـهر نوکر و زنها کنیزهات
زیباترین خاطرههامان نگفتنیستتصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست
باران مـیان مرمر آیینـه دیدنیستاین صحنـه درون برابر آیینـه دیدنیست
مرغ خیـال سمت حریمت پریده استیعنی بـه اوج عشق همـینجا رسیده است
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمایمجاروکشان خورشید هشتمایم
اعجاز این ضریح کـه همواره بیحد استچیزی شبیـه پنجره فولاد مشـهد است
من روی حرفهای خود اصرار مـیکنمدر مثنوی و در غزل اقرار مـیکنم
ما درون کنار موسی نشستهایمعمریست محو او بـه تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیستما روبروی پهنـه دریـا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده استباور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینـه مـیوزد از شـهر ما، بیـاما درون جوار حضرت زهرا نشستهایم
از ما بـه جز بدی کـه ندیدی ببخشماناز دست ما چهها کـه کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک مـیشومروزی کـه زیر پای شما خاک مـیشوم
❆❆❆
4
با همـین چشمهای خود دیدم، زیر باران بیامان بانودرحرم قطره قطره مـیافتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کردهست چادرت خیس مـیشود اما به خدا گریـههای من گاهی دست من نیست مـهربان بانو
گم شده خاطرات کودکیام گریـه گریـه درون ازدحام حرمباز هم آمدم کـه گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو مـیدوم درون رواق تو درون تو دفترم دشت و واژهها آهو... گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری درون قطار قم ـ مشـهد چای مـیخورد و زیرمـیگفت:شک ندارم کـه زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته هست بغض راه گلوم را بسته است بغض یعنی کـه حرفهایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریـهها کـه مـیبینی آن شعر است، شعر آیینی زندهام با همـین جهانبینی، ای جهان من ای جهانبانو
کوچه درون کوچه قم دیـار من هست شـهر ایل من و تبار من است زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان بانو...
سیدحمـیدرضا برقعی

5
خاتون شـهر آینـههایی بزرگوارزهرای شـهر یثرب مایی بزرگوار
چشم ملک ندیده دمـی سایـه تو راناموس بارگاه خدایی بزرگوار
این قوم را بـه راه حقیقت کشاندهایموسای بی عبا و عصایی بزرگوار
بر شانـههای باد، جهاز تو حمل شدفرمانروای ملک صبایی بزرگوار
گم کردهایم کعبه حاجات و آمدیمنزد شما کـه قبلهنمایی بزرگوار
من گریـه مـیکنم کـه نگاهی کنی مراآری همـیشـه عقدهگشایی بزرگوار
باران رحمت ازلی سهممان شدهبی شک دلیل فیض شمایی بزرگوار
بانوی مـهربان کدامـین قبیلهای؟امشب بگو کـه اهل کجایی بزرگوار
خلقت شبیـه پیر کریم عشیره استالحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار
فهمـیدم از شلوغی صحن و سرایتانـهر لحظه مأمن فقرایی بزرگوار
فرقی نمـیکند چقدر نذر مـیکنندباب المراد شاه و گدایی بزرگوار
اینجا مریضها همگی خضر مـیشوندسرچشمـه حیـات و بقایی بزرگوار
از لحن گریـه زوار واضح استدر قم، بقیع اهل بکایی بزرگوار
یـادت نمـیرود چه قراری گذاشتیم؟محشر دم بهشت بیـایی بزرگوار
وحید قاسمـی
❆❆❆❆❆❆❆
6
عاصی و محتاج ترحم شدمراهی بیتالکرم قم شدم
رد شدم از وحشت دشت کویررد شدم از تشنگی گرمسیر
کیست کـه اینگونـه جلا مـیدهدبوی غریبی رضا مـیدهد
پارهای از بارگه شاه طوسفاطمـه ای شمسالشّموس
مظلومـه «صاحب زمان»روشنی نیمـهشب جمکران
از سفر سخت کویر آمدمشاعر و رنجور و فقیر آمدم
اذن زیـارت بده بانو! بـه منرو بـه تو کردم، بنما رو بـه من
اذن نمازم بده، بانوی آبروضه معصومـیت آفتاب!
«شیعه» بـه نام تو مباهات کرد«نور» درون این خانـه مناجات کرد
بس کـه در این خانـه خدا منجلی استهری آمد بـه لبش «یـا علی» است
بقعهای از کوی بنیهاشم استمدرسه عالمـه و عالم است
دل تپش از بزم محبت گرفتدر ملکوتش سر خلوت گرفت
لحظهای آرام بـه کنجی نشستحضرت معصومـه! دل من شکست
اشک! خدا را، تو بـه من بد نکنحضرت معصومـه! مرا رد نکن
اشک! بـه راه سخنم سد شدیخوب من این باره چرا بد شدی؟
اشک! خدا را، تو بگو: این منمشمع همـین خانـهام و روشنم
من نگرانم کـه مرا رد کنندخواستنیهام بـه من بد کنند
مظلومـه «صاحب زمان»روشنی نیمـهشب جمکران
نام تو یـادآور زینب شدهموجب آوارگی شب شده
همسخن خلوت تنـهای من! خورشید و مسیحای من!
مریم قدیسه آل علی!سیده نسل زلال علی!
کوثری از سلسله حیدریپارهای از عصمت پیغمبری
شیفتگانت بـه طواف آمدنددر «حرم ستر عفاف» آمدند
جرعهای از آب حیـاتم بدهحضرت معصومـه نجاتم بده
با دل آغشته بـه داغ آمدماز طرف شاهچراغ آمدم
قادر طراوت پور
❆❆❆❆❆❆❆
7
ای کـه از نسل اهل بالاییـای کـه در اوج حجب پیدایی
زینب حضرت رضایی توهمـه افتخار بابایی
دخت موسایی و ولی مریمچون رقیـه شبیـه زهرایی
باب مشکلگشای امروزیشافع مـهربان فردایی
مثل اجداد و نسلتان بانوآبرویی به منظور دنیـایی
سرشکسته بـه محضرت آیدهر کـه دارد مدال آقایی
بینگاهت نمـیشوم آدمبار کج کی رسیده بر جایی
کاسهام را همـیشـه پرکردیقبل آن کـه کنم تمنایی
من بدون قم و خراسانتمـیرسیدم بـه مرز رسوایی
گله از هجر کربلا دارمبا دل من تو راه مـیآیی؟
محمدحسین رحیمـیان

8
مـیخواستم کـه جانب مـیخانـه رو کنمدست نیـاز حلقه جام و سبو کنم
در ساحل نیـاز نشینم امـیدواردل را بـه شطّ باده دَمادم فرو کنم
وقتى کـه هست شوق تیمم ز خاک یـاردیگر چرا ز چشمـه زمزم وضو کنم
با من حدیث طعنـه نا مردمان مگومن آبروى مى طلب آبرو کنم
تیغ زبان بـه کار نمـیآیدم دگرباشد بـه چشم خون شدهام گفتگو کنم
از دست رفته دل بـه تمناى دلبرمساقى کمى تحمل من کن کـه مضطرم
دست خمار جز بـه سوى خم نمـیرودکشتى ز بحر جز بـه تلاطم نمـیرود
گر گُل اسیر پنجه باد خزان شوداز بلبل انتظار ترنم نمىیرود
یک خوشـه عشق آل على گر ثمر دهدآدم سراغ دانـه گندم نمـیرود
حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشتلبهاش جز بـه مـهر و تبسم نمـیرود
تا گفت آشیـانـه ما آن دیـار هستآواره مىشود دل و از قم نمـیرود
چشمم فرات و باز دلم مات مـیشودمحو جلال سادات مـیشود
تا باده از سبوى امامت گرفتهایمپیش خدا جواز اقامت گرفتهایم
از حُسن خلقتیم بـه حیرت، گمان مبرانگشت بر دهان ز ندامت گرفتهایم
دل را چو دادهایم بـه دست طبیب عشقمنزل بـه کوچه باغ سلامت گرفتهایم
با وعده بهشت برابر نمىکنیمـهر درهمى از او بـه کرامت گرفتهایم
خورشید را مُسخر خود کردهایم ماتا ذرهاى ز رحمت عامت گرفتهایم
تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماستخاک حریم شاه چراغت دواى ماست
یک صبح مىشود کـه برایم دعا کنى؟یـا نیمـه شب بـه شوق نمازم صدا کنى
مرغ دل از قفس تن بـه درکشىدر آسمان صحن و سرایت رها کنى
ما را بـه پادشاهى عالم درون آورىیعنى کـه در حریم بلندت گدا کنى
امروز کاینچنین بـه کرامت زبانزدىتا رستخیز بهر شفاعت چهها کنى؟
تو زائر مدینـهاى و طوس مىروىما را ببر کـه زائر قبر رضا کنى
باشد نصیب ما بنمایى هزار حجیعنى طواف درون حرم ثامن الحجج
اینجا کـه آمدى سخن از تازیـانـه نیستحرفى ز بى وفایى و ظلم زمانـه نیست
در دستهاى مردم شـهر تو سنگ نیستیعنى سلام مردم تو وحشیـانـه نیست
سیلى نزدى بـه رخ داغدار تواینجا خبر ز خون دل و درد شانـه نیست
با شاخ گل تو را بـه سوى خانـه مىبرندکنج خرابه بهر تو آشیـانـه نیست
آرى حریم تو حرم اهل بیت شدحتى فراز آنکه ز قبرش نشانـه نیست
تا نیت زیـارت معصومـه مىکنمـیاد از مزار مادر مظلومـه مىکنم
جواد زمانی
❆❆❆❆❆❆❆
9
چشم دلم بـه سمت حرم باز مـیشودبا یک سلام صبح من آغاز مـیشود
پر مـیکشد دلم بـه هوای طواف تووقتی کـه لحظه لحظه پرواز مـیشود
قفل دلم شکسته کنار درون حرماز مرقدت دری بـه جنان باز مـیشود
فهمـیدهام ز حکمت ایوان آینـهاینجا دل شکسته سببساز مـیشود
کو چشم روشنی کـه ببیند درون این حرمـهر روز چند مرتبه اعجاز مـیشود
اعجاز توست اینکه دلم یـاکریم توستقلب تپنده حرم قم، حریم توست
اینجا بهشت موسی بن جعفر استاز نفحه شـهود و تجلی معطر است
برپا شده هست مکتب قرآن و اهل بیتدارالعلوم مریم آل پیمبر(ص) است
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت استخاک درون حریم تو علامـه پرور است
چشم امـید عالم و عاشق بـه سوی توستاینجا چقدر چشمـه جوشان کوثر است
تنـها پناهگاه دلم صحن آینـه استوقتی دلم از آه زمانـه مکدر است
هر شب کنار مرقد تو یک مدینـه دلدنبال قبر مخفی زهرای اطهر(س) است
صحن تو غرق بوی گل یـاس مـیشوداینجا حضور فاطمـه(س) احساس مـیشود
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمـهاینجا دمـیده کوکب اقبال فاطمـه
بیاختیـار پای ضریحت رسیده استهر زائری کـه آمده دنبال فاطمـه
دارد تمام مرقد تو بوی آسماناینجاست سایـه سار پر و بال فاطمـه
فرمود آشیـانـه امن الهی استصحن و سرای تو، حرم آل فاطمـه
خورشید آل فاطمـه(س) از راه مـیرسدهر سال ما اگر کـه شود سال فاطمـه
ای امام زمان! کاش درون حرمـیک صبح جمعه لایق دیدار مـیشدم
خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنامحبوبه حبیب خدا إشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحججای زینب امام رضا(ع) إشفعی لنا
عصمت دخیل بسته بـه پرهای چادرتای آفتاب حُجب و حیـا إشفعی لنا
در هر سحر بـه سوی ضریح اجابتتمـیآورم دو دست دعا إشفعی لنا
روی سیـاه و بار گناهان ما کجالطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا
مـهر و ولایتت شده حبل المتین مادر صبحگاه روز جزا إشفعی لنا
یوم الحساب تو همـه امـید شیعهایتنـها نـه شیعه اهل جهان را شفیعهای
با حبّ توی کـه دلش را محک زدهطعنـه بـه پارسایی حور و ملک زده
سرشار از زلالی نور یقین شوددر مرقد منور تو قلب شک زده
از چشمـههای فیض تو سیراب مـیشودهر دلش ز قحطی ایمان ترک زده
تنـها نـه چشم آدمـیان بر عطای توستبر گنبد تو دست توسل فلک زده
شبهای جمعه طوف حرم مـیکنم ولیگویـای بـه زخم دل من نمک زده
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلاقلبم به منظور دیدن شش گوشـه لک زده
امشب گره گشاست دم یـا رضا رضادر دست توست تذکره کربلای ما
یوسف رحیمـی
❆❆❆❆❆❆❆
10
مرغ دلم راهی قم مـیشوددر حرم امن تو گم مـیشود
سادات، سلامٌ علیکروح عبادات، سلامٌ علیک
کوثر نوری، بـه کویر قمـیآب حیـات دل این مردمـی
سادات، بگو کیستی؟فاطمـه یـا زینب ثانیستی
از سفر کرب و بلا آمدییـا کـه به دیدار رضا آمدی
من چه کنم شعله داغ تو رادرد و غم شاه چراغ تو را
کاش شبی مست حضورم کنیبا خبر از وقت ظهورم کنی
کاش جاروکشی صحن نصیبم مـیشددل من خادم مولای غریبم مـیشد
محمدرضا آقاسی
[ده شعر زیبا به منظور حضرت معصومـه (س) شعر برای اسم معصومه]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 05 Jul 2018 05:35:00 +0000